محل تبلیغات شما

ای آنکه چشمان تو را روی زمین مانندی نیست!
و به جز عشقم به تو هر عشقی ناممکن!
و تو بانویم! چه شده که چنین سردی؟!
حال آنکه میان من و تو فاصله
جز آن دو تپه شن.
و دو نخلستان نیست!
و چرا دست می کِشی بر تن اسب
تو که از شیهه ی آن می ترسی؟!
بسیاری روز.پی راهِ کشتن من می گشتی
و به تازگی.آمده ای ای مرگ زیبایم!
پس بیا و بکُش ام.خوابم اگر یا بیدار!
گریانم یا خندان!
پوشیده و یا عریان!
که مرا این مرگ‌.برساند
به مقام نزدیکانِ درگاه خداوندی!
و کند خوشه ی سبز گندم یا رودم!
و کبوتر.
و‌ نوای بق بقوی آوازش!.
⛤⛤⛤
بکُش ام اکنون.
که شبی خسته کننده و طولانی است.
بکُش ام بی قیدی و بی شرطی.
که پس از آغاز بازی،بانویم.
چه تفاوت دارد
که کُشَنده کدامین بود.
و که شد کُشته؟!

⛤⛤⛤

دعوة إلى حفلة قتل
ما لعينيك على الأرض بديل
كل حبٍ غير حبي لك، حبٌ مستحيل
فلماذا أنت، يا سيدتي، باردةٌ؟
حين لا يفصلني عنك سوى
هضبتي رملٍ وبستاني نخيل
ولماذا؟
تلمسين الخيل إن كنت تخافين الصهيل؟
طالما فتشت عن تجربةٍ تقتلني
وأخيراً. جئت يا موتي الجميل
فاقتليني نائماً أو صاحياً
أقتليني ضاحكاً أو باكياً
أقتليني كاسياً أو عارياً
فلقد يجعلني القتل ولياً مثل كل الأولياء
ولقد يجعلني سنبلةً خضراء أو جدول ماء
وحماماً.
وهديل
***
اقتليني الآن.
فالليل مملٌ وطويل
اقتليني دونما شرطٍ فما من فارقٍ
عندما تبتدئ اللعبة يا سيدتي
بين من يقتل أو بين القتيل.

پنبه زنی (۶) شیخ جعفرِ اکبرِ ابی الخیر

خاطراتم را ولی از من نگیر...

ستایش،GEM اسلامی با سالادِ کلید اسرار

أو ,تو ,يا ,ای ,ام ,بی ,نیست و ,بکُش ام ,و تو ,لا يفصلني ,باردةٌ؟حين لا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

زنوزآلماسی | zunuzalmasi